::: شهر قصه :::  

 

 
 
 
 




Iranian Cancer Society Join Donate Help Guide Contact







 
 


   
 

Freitag, März 30, 2007

I'LL SEE IT THROUGH

 

________________________________________

Mittwoch, März 21, 2007

عيدانه

 



سلامتي، تندرستي، موفقيت، آزادي، برکت، سرسبزي، شادي، عشق و تمامي خوبيهاي دنيا را براي شما مي خواهم...

.


نوروزتان پيروز

________________________________________

Montag, März 19, 2007

... با بهانه... بي بهانه...

 

ميله هاي زندان منهاي دو... توبره دولت بعلاوه چهارصد و پنجاه ميليون... غمهاي ما منهاي دو... عيد آقايان بعلاوه سي و سه بار ميليونها...

کدام عيد ميله ها برابر با صفر و جيب آنان که بايد، به اندازه سفره هاي کوچکشان پر؟! کدام عيد غمهاي ما برابر با صفر...

.

.

کدام عيد براي آزادي، وثيقه و کارشناس نيازي نخواهيم داشت...

.

شادي، محبوبه گرماي کاشانه تان برقرار باد.

________________________________________

Freitag, März 16, 2007

... دخترکي به نام شادي، روزگاري به نام غم

 

با شنيدن هر خبر دستگيري و اعدام آنقدر دلم مي گيرد که نمي دانم چه بايد بکنم و چه بايد بنويسم... اما اين بار ياد گذشته هاي دورتري مي افتم و دلم بيشتر مي گيرد؛ دوران دبيرستان.
ياد روزهاي دوري مي افتم که انگار همين ديروز بود. کلاسي با سه رديف نيمکت. رديف سمت چپ، ميز اول ميزبان دخترکي ريز نقش، با انرژي غير قابل وصفي بود که من هميشه به اراده اش و انشاهايش حسوديم مي شد.
زودتر از آنچه که فکر مي کردم باهم دوست شديم، بس که خونگرم و صميمي بود. اوقاتمان را به بحث و گفتگو در مورد متون ادبي مچلاتي که مي خوانديم، فيلمهايي که مي ديديم و خيلي چيزهاي ديگر مي گذرانديم... شاگرد زرنگي هم بود.
مرا با مجله سروش نوجوان آشنا کرد و شدم پاي ثابت خريد مجله و شرکت در نشستها. پنجره ديگري به رويم باز شده بود و همه اينها را از اين دخترک شاد و شيطان و باهوش داشتم.
همان روزها مي دانستم که بي گمان نامش در فهرست انسانهاي موفق روزگار قرار خواهد گرفت؛ اما هرگز نينديشيده بودم که روزي نامش را از آنسوي ميله هاي زندان خواهم شنيد.
لحن خاص صدايش و خنده هايش هنوز در گوشم است. شايد براي اينکه همان زمان نيز براي من متفاوت و خاص بود.
اين روزها هر چه به عيد نزديک تر مي شويم، حالم دگرگون تر مي شود... فکر مي کردم اين عيد با بودن مادرم در اينجا برايم از بهترينها خواهد بود، اما با کودکاني که مادرها و پدرهايشان به جرم هزاران گناه نکرده، زير خروارها خاک خفته اند و يا ميله هاي سرد زندان فاصله اي تا ابديت را برايشان تعريف کرده، چه کنم؟! دلم آرام ندارد.
.
بي گمان ديگراني چون "شادي" دوستان و نزديکاني دارند که ذهنشان آکنده از خاطرات خوش باهم بودنشان است... به پاس اين خاطرات، سال را با نام و ياد آنها، نو کنيم.
.
.
نيت نکردم، گفتم تو خود بگو آنچه گفتنيست. گفت:
مرا برندي و عشق آن فضول عيب کند ................... که اعتراض بر اسرار علم غيب کند
کمال سرّ محبت ببين نه نقص گناه ........................که هر که بي هنر افتد نظر بعيب کند
.
.
پي نوشت:
شايد بايد از سازندگان فيلم 300 تشکري ويژه کرد که اين گونه ملايان و دولتيان را با گذشته آشتي داده و روزي 1000 بار از فرهنگ غني و اصيل ايران در دوران قبل از اسلام، دفاع و ياد مي کنند... فراموش کرده اند که تا همين ديروز مدعي بربريت ايرانيهاي قبل از اسلام بودند.

________________________________________

Sonntag, März 04, 2007

... چرا اداره مفاسد اجتماعي؟؟؟

 

چيزي که در شهر تهران بسيار يافت مي شود، کميته و بازداشتگاه است. چرا بايد اين زنان به اداره مفاسد اجتماعي منتقل شوند؟؟ آيا اينها واقعاً در نظر ايشان اينچنينند؟
.

انسانها را به جرم تحصني آرام و مطابق با قانون اساسي، دستگير ... در اداره مبارزه با مفاسد اجتماعي، بازداشت موقت ... در دادگاه انقلاب اسلامي، محاکمه ... و اگر بتوانند در بند جانيان و قاتلين، زنداني مي کنند...

.

________________________________________

 



اين که اولين تجربه عکاسي من با اين دوربين از ماه بوده و عکسها خوب نشده، اصلاً مهم نيست؛ مهم اينه که لحظه به لحظه شاهد اين ماه گرفتگي زيبا در هوايي کاملاً بهاري و آسماني صاف و ستاره باران بودم.


شما هم شريک خوشيهاي من، هر چند کم باشد و ساده.

________________________________________

 

 
 



دوستان




sooski
گلچين وبلاگهاي ايراني
خبرچين؛ خبرگزاری وبلاگ‌شهر هزار و یکشب

Persian Websites Directory ليست وبلاگهای به روز شده Listed on 
BlogShares
 View My Public Stats on MyBlogLog.com



 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.
 


Google
hits. online