::: شهر قصه :::  

 

 
 
 
 




Iranian Cancer Society Join Donate Help Guide Contact







 
 


   
 

Sonntag, April 30, 2006

... من هنوز کودکم.

 
از کودکي عاشق شنيدن قصه بودم و مسلماً از ديد هر کودکي، مادرش بهترين قصه گوي دنياست و داستانهايش بهترين داستانهاي دنيا. مادر بزرگم سواد نداشت اما شاهنامه و حافظ رو کامل از حفظ بود و چه زيبا هم تعريف مي کرد... لحظه شماري مي کردم که از شيراز بياد و برام شاهنامه تعريف کنه؛ کلي هم قصه هاي عاميانه بلد بود. روحش شاد... مادرم هم هميشه برام قصه مي گفت. اگه صد بار هم يک قصه رو تعريف مي کرد، انگار دفعة اولي هست که مي شنوم. اما هر چي بزرگتر شدم، ديگه کمتر کسي برام قصه مي گفت و يا اصلاً نگفت. دورخواني هايي که در تئاتر انجام مي داديم، حکم همون قصه گفتن رو برام داشت. سعي مي کردم توي دورخواني هاي گروه هاي ديگه هم شرکت کنم.
اينجا بعضي از رمانها رو بصورت شنيداري عرضه مي کنن که متأسفانه زبان من هنوز به اون خوبي نيست که بتونم ازشون لذت ببرم.
اما هميشه مي گن هر چيزي رو از ته دلت بخواي بهش مي رسي و من رسيدم... نه يک بار، نه ده بار بلکه بارها و بارها اين داستانهاي زيبا رو با صداي گرم و دلنشين راوي حکايت باقي گوش کردم و هر دفعه همون شوق کودکي و لذت سر گذاشتن بر زانوي مادرم و شنيدن داستانهايش در من زنده شده. داستانها ديگر همان داستانها نيستند، اما رواياتي هستند که جاودانه خواهند ماند. هر دفعه که دلتنگم حداقل يکي از اين داستانها رو گوش مي دم. امشب براي چندمين مرتبه کل آرشيو رو گوش دادم و پرم از لذت و آرامش.
دلم مي خواست که شما رو هم تو اين لذت شريک کنم.
راوي نازنينم، نفست گرم و تنت سلامت که شوق و لذت کودکيم را به من باز گرداندي.

________________________________________

Donnerstag, April 27, 2006

... بعد از عمل!

 
بله قربان، اينجورياست!!! ناموس سبز اتمي مملکت اسلامي رو سه سوت بردن و خوردن...
.
.

________________________________________

Dienstag, April 25, 2006

... ديکشنري فارسي آلماني دکتر محمد معين و تهاجم فرهنگي

 
شکوفه خانوم از آن دسته زنهاي نازنين روزگار است که مثل مادرم دوستش دارم. هفته پيش به بهانه تولدش البته دو روز ديرتر با مهربان همسر و دو تن از دوستان ديگر به ديدنش رفتيم... هنوز نيم ساعتي نگذشته بود که زنگ زدند و عصمت الملوک و حشمت اُف از در وارد شدند. حشمت اُف که دو انگشتش را در کارخانه از دست داده است، هر جا مي نشيند مي گويد: من دستم را در راه آزادي ميهنم و اهداف عالي ام از دست داده ام و چنين و چنان...
باري شکوفه خانوم پونه و اسفناجي بسيار عالي خريده بود و باب صحبتهاي زنانه باز شد.
.
عصمت الملوک: تا حالا نديده ام که کسي اسفناج و کرفس خام بخورد.
من: اتفاقاً کرفس ساقه بسيار خوشمزه اي دارد و مي توان آن را تميز کرد و همراه خيار و هويج به قطعات مساوي در آورد و در کنار ظرف ماستي که در آن آويشن يا کاکوتي و نمک و فلفل و نعنا ريخته شده، به عنوان مزه سرو کرد... خيلي هم خوشمزه است.
عصمت الملوک: کاکوتي به آلماني مي شود Thymian.
حشمت اُف هم که همه جا حضور دارد: آويشن همان کاکوتي است.
من: يکي نيستند ولي هر دو از خانواده نعنائيان مي باشند.
عصمت الملوک: کاکوتي به آلماني مي شود Thymian.
حشمت اُف: ولي کاکوتي و آويشن يکي هستند.
عصمت الملوک: کاکوتي به آلماني مي شود Thymian.
من: خوب مي توانيم در فرهنگ معين تفاوتهايش را ببينيم.
عصمت الملوک: کاکوتي به آلماني مي شود Thymian. يک نگاه هم بکنيد و ببينيد که من درست گفتم.
مهربان همسر که بحث را شنيده است، پيش دستي کرده و از کتابخانه غني همسر شکوفه خانوم، فرهنگ معين را برداشته و توضيح آويشن را عنوان مي کند.
عصمت الملوک: کاکوتي به آلماني مي شود Thymian.
من هم جلد ديگري از فرهنگ معين را برداشته و به دنبال کاکوتي مي گردم.
عصمت الملوک: کاکوتي به آلماني مي شود Thymian.
من تعريف کاکوتي را مي خوانم.
عصمت الملوک: کاکوتي به آلماني مي شود Thymian. حالا نگاه کن ببين که من درست مي گم!
من: اين فرهنگ معين است.
عصمت الملوک: حالا دقيق نگاه کن شايد نوشته باشد.
من: اين فرهنگ معين است.
عصمت الملوک: خوب اون ورش رو نگاه کن.
من: عصمت الملوک جان، اين فرهنگ معين است نه ديکشنري.
عصمت الملوک: حالا تهش رو ببين، شايد نوشته باشه.
من: عصمت الملوک جان، در فرهنگ معين فقط تعاريف فارسي هر کلمه آمده است.
عصمت الملوک: Ach soooooooo(همون آهان خودمون)، ولي چه عجيب که ننوشته!

________________________________________

Freitag, April 21, 2006

کيک زرد

 

چند وقته حيرون مونده بودم که اين کيک زرد چيه که همه راجع بهش حرف مي زنن... اونقدر هم بحث و جدل سر اين کيک بالا بود، که روم نمي شد از کسي سئوال کنم... تا اينکه جوابش الآن بدستم رسيد و من موندم و يک دنيا بهت زدگي...
اگه اينه که حواله خودشون... نخواستيم!!! اما مثل اينکه اين رو بين دانشجوها تقسيم کردن... استغفرالله!
.
.
.
.

________________________________________

Mittwoch, April 19, 2006

... ميگرن 2

 
دونه دونه زلفاتو پريشونش کن .... ريزه ريزه چشماتو غزل خونش کن
اينها رو من نمي گم ها، " روانبخش"مي گه... تازه اين آهنگ روي صفحه هستش... عجب حس خوبيه صفحه گوش کردن.
.
.
حالا اصل مطلب:
رسيدم به اومدنم به آلمان... خيلي طبيعي بود که از نظر روحي و جسمي لطمه ببينم و اين تغيير شرايط از هر نظر برايم سخت بود... يکدفعه از خونه و فاميل و دوست و کار و تمام چيزهايي که 28 سال باهاشون زندگي کرده بودم، جدا شدم و وارد يک کشور جديد و يک خانواده جديد و يک زندگي جديد شدم... تنهاي تنها و تمام چيزهايي رو که دوست داشتم، پشت سر گذاشته بودم و هنوز نمي دونستم که بايد بگم " مهربان همسر" يا " بدجنس همسر"! خلاصه همه جوره بهم ريختم. موهام ريخت و سرگيجه هاي شديد مي گرفتم و همزمان ميگرن هم شروع شد. رژيمم رو دوباره شروع کردم اما زياد افاقه نکرد چون از نظر جسمي هم ضعيف شده بودم. اينجا هم هيچکس نتونست برام کاري انجام بده. و اين سردردها ادامه دار بود. تنها دارويي که کمکم مي کرد همون استامينوفن کديئن خودمون بود، اما خوبم نمي کرد. تا پارسال که خيلي چاق شده بودم و تصميم گرفتم که رژيم بگيرم... رژيمي که گرفتم به مدت يک ماه بود ولي متأسفانه نمي تونم اون رو اينجا بگم چون رژيم لاغري هستش و ممکنه براي همه خوب نباشه و من نمي خواهم بعدا نفرين بشم. اما اصل اين رژيم غذايي بر اين پايه است که غذا خوردن بايد طبق اصول خاصي انجام بگيرد از جمله اينکه شما در روز تنها براي خوردن يک نوع گوشت (آب پز و يا کبابي) و يا يک نوع ميوه مجاز هستيد و ومقدار آن مهم نيست . برنج، نان و سيب زميني در سه هفته اول از غذا حذف مي شود.هرگونه مواد محرک مثل سس و فلفل و نمک و خردل و قهوه و ... نيز حذف مي شوند.
هر روز 6 عدد خرما و يا 50 عدد کشمش براي بدن ضروريست. روزي 2 ليوان شير کم چرب و يک قاشق عسل هم حتما بايد خورده شوند. سالاد و سبزيجات به مقدار زياد یايد خورده شوند...روزي 30 دقيقه پياده روي هم توصيه شده بود؛ يعني در حقيقت مواد زايد حذف و مواد لازم جايگزين شدند و اين خود به خود مکانيسم بدن را تعديل و بدن به اين نوع غذا خوردن عادت مي کند. بعد از يک ماه که اين اصول را رعايت کردم، نه تنها به مقدار قابل توجهي، اما درست، وزن کم کرده بودم و بسياري از مشکلاتم هم رفع شده بود، مسئله اي به نام ميگرن را فراموش کردم... تنها سردردهايي که مانده، سردرد دوران پريود ماهانه است که آنهم براي بسياري از زنان امري عاديست... اما شدت اين سردرد به طرز محسوسي کم شده است.
.
نتيجه گيري هاي من از اين همه وراجي:
.
1- بايد بخواهيم که خوب شويم و کمر همت ببنديم.
2- طرز فکر و ميزان استرسي که ما در خودمان بوجود مي آوريم، نقش مهمي در ميگرن دارد.
3- رژيم غذايي در بهبود ميگرن مهمترين نقش را بازي مي کند.
4- خوردن روزانه يک فنجان شراب قرمز به باز شدن عروق و گردش خون بسيار کمک مي کند.
5- از خورن قهوه، چاي سياه، فلفل،نمک، سس، خردل، ادويه جات تند و بودار تا حد امکان خودداري کنيم.
6-چاي سبز و آب سبزيجات فراموش نشود.
7- ورزش کردن مخصوصا شنا براي ميگرن فوق العاده است.
8- به محض شروع درد، قرص مسکن مصرف شود، چون بعد از آن بيفايده خواهد بود.
9- عينکهاي ميگرن یراي هنگام درد بسيار مفيد هستند. اين عينکها مثل يک نقاب مي مونن که دورنشون يک نوع ژل وجود دارد. اين عينک بايد در يخچال نگهداري شود تا هنگام درد وقتي از آن استفاده مي شود، خنک باشد.
10- به هنگام درد از خوردن هر گونه شيريني ، آبنبات، قند و ... جداً پرهيز کنيد چون ممکن است منجر به مرگ مغزي شود.
11-از خورن غذاهاي چرب و سرخ شده حذر کنيم.
12- نوشيدن الکل و مشروبات هم لطفاً فراموش شود.
13- نوع برخوردمان را با مسائل عوض کنيم، پرخاش و عصبانيت و حرص خورن تنها جلب توجه است و بس... هميشه راههاي بهتري براي حل مسائل و تأثير گذاري بيشتر وجود دارد... در نتيجه روح و فکرمان که پاک و سالم شد، جسممان هم سالم تر و شاداب تر خواهد بود.
.
.
باز هم طولاني شد... لينکها براي دفعه بعد.
.
نکته مهم :
خواهش مي کنم، سرخود قرص و دارو مصرف نکنيد... اسم قرصهايي رو که من بردم، لطفا فراموش کنيد چون براي استفاده از اين قرصها هميشه با پزشکم مشورت مي کردم... خيلي هاشون اثرات منفي روي معده و ديگر اندامها دارند.

________________________________________

Montag, April 17, 2006

... پوپک

 
ديروز همش دنبال خبري از پوپک گلدره مي گشتم... عجيب فکرم رو مشغول کرده بود، هيچ خبر جديدي ازش پيدا نکردم... اما امروز...... خيلي شوکه شدم. هنوز گيجم... خبر داده بودند که تو آلمان مي تونن معالجه اش کنند، پس چي شد؟! يعني اين همه اميدواري بي خود بود؟
خبر رو الآن در هفتان ديدم.
هيچ چيزي ندارم جز اينکه بگم روحش شاد و هميشه به يادش خواهم بود.

________________________________________

Samstag, April 15, 2006

... ميگرن1

 
مگر خدا چند سال يک بار به ما احمدرضا مي دهد که زبانم لال يا ميگرن از ما بگيردش يا سر زا برود؟؟؟ الکي که نيست... سايه که بي تک سلولي نمي شود...يک سايه است و يک تک سلولي...
بنابراين اينجانب تصميم گرفتم که هر چه تجربه دارم براي جماعت ميگرنيان رو کنم، بلکه اونها هم قسمت زيادي از دردشون از بين بره و کله شون سبکتر بشه.
ميگن که ميگرن ارثي هستش... شايد. ولي خيلي ها با اين نظر مخالفند و شرايط روحي و حتي تغذيه رو در اين امر مؤثر مي دونن؛ در حال حاضر اين قسمتش مهم نيست. مهم اينه که باهاش چکار کنيم؟! اول از تجربياتم مي گم و بعد مفصل درباره ميگرن براتون مي نويسم.
.
ميگرن من از زمان اوج گيري مريضي پدرم شروع شد، يعني وقتي که 12 سال داشتم. روزهاي خيلي بدي بود و من هر شب با گريه و سردرد مي خوابيدم... اون موقعها اولش من سردردهام رو قايم مي کردم...مامانم به اندازه کافي ناراحتي داشت. اما خودش فهميد و از اين دکتر به اون متخصص اما فايده نداشت و فقط به قرص ارگوتامين سي بسنده مي کردن و مي گفتن تا شروع شد يکي بخور... يکي دوسالي افاقه کرد و قرصها هم از يکي هم به دو تا افزايش پيدا کرده بود. بعد دوباره ميگرن اوج گرفت و دکتر قرصهاي آرام بخش مي داد ولي همشون بعد از يک مدتي بي اثر مي شدن...سال چهارم دبيرستان من عملا مدرسه نرفتم و امتحان معرفي هم ندادم. اوضاع سر و کله ام خيلي خراب بود. از اون به بعد شروع کردم به خورن تمام قرصهاي جديدي که توليد مي شد. از جمله exedrin و چند تا قرص ديگه که اسمشون يادم نيست...ولي بازهم بعد از مدتي بي اثر مي شدن و اين جريان ادامه داشت تا 27 سالگي، يعني 15 سال تمام با اين درد لعنتي دست و پنجه نرم کردم. يک بار هم يک متخصص مغز و اعصاب يک قرصهايي بهم داد که عين معتادها شده بودم و استخون دردگرفته بودم و حتي نمي تونستم روي تختخواب بخوابم، مي لرزيدم و عضلاتم شل شده بود؛ خودم ذره ذره کمش کردم و شروع کردم به ورزش شديد و بعد دکترفدايي بهم گفت که بهترين کار رو انجام دادم وگرنه تکليفم معلوم نبود. از خودم بدم ميومد، همش در حال مريضي و ناله بودم؛ بيچاره اطرافيان که چه تحملي داشتن. بنابراين تصميم گرفتم از راههاي ديگه باهاش مقابله کنم و عزمم رو جزم کردم و توسط يکي از دوستانم با دکتري آشنا شدم که متخصص هيپنوتيزم و ماينتيزم بود و انرژي درماني مي کرد. اولين کاري که کرد يک رژيم غذايي بهم داد و در اين رژيم من از خوردن ميوه هايي مانند انجير، گوجه فرنگي، خيار، بادمجان و ميوه هاي تخم دار از اين قبيل و هر گونه سس، فلفل، ته ديگ و گوشت قرمز منع شدم. در کنار اين ها يک سري افشره برام تجويز کرد مثل افشره ليمو، افشره گل سرخ و ... که طبق يک دستورالعمل بايد اونها رو مي خوردم و بهم توصيه کرد که کدو، ماهي و ...بخورم (دستورش رو پيدا مي کنم و دقيق براتون مي نويسم) مدت شش ماه من دقيقا اين رژيم رو رعايت کردم و هفته اي يک بار هم براي ماينتيزم اونجا مي رفتم که اين خودش يک حکايت جالبه. بهرحال خواسته بودم که خوب بشم و تمام سعيم رو مي کردم. بعد از شش ماه که بهبود قابل توجهي پيدا کرده بودم ، دکترم با فاصله هاي يک ماه تمام مواد غذايي رو که ممنوع کرده بود، يکي يکي وارد غذام کرد و خوشبختانه ديگه به هيچکدوم واکنش نشون ندادم.و دوسالي اوضاع محشر بود تا اينکه اومدم آلمان.
.
بقيه در قسمت بعد که يک سري لينکهاي مفيد هم بهتون معرفي کنم. ولي يک نکته مهم:
.
تجربه مهمي که من بدست آوردم اينه که اولين گام براي خوب شدن ميگرن و يا هر مريضي ديگه خواستن خود آدمه که سهم بسزايي در پيشرفت بهبودي داره.بعضي ها با مريضيشون حال مي کنن و بعضي ها هم خودشون رو مي بازن، که هر دو صورت مسئله خوشايند نيست.

________________________________________

Dienstag, April 11, 2006

حالا يک کم موزيک.

 
همچنان که حق گذاشتن داستان بر روي وبلاگ برايم محفوظ هست!!! حالا يک مدتي هم عماد رام گوش کنيد و لذت ببريد که يکي از عشق هاي بزرگ من در دنياي موسيقيه ...
28 دقيقه از آهنگهاي زيباي زنده ياد عماد رام.
.
بزودي براتون "شاپرک خانوم" از آثار استاد بيژن مفيد رو هم آماده مي کنم که بتونيد گوش کنيد و لذت ببريد.

________________________________________

Montag, April 10, 2006

باد ، باران و يک ذره آفتاب

 
اين هواي مزخرف ژرمنستان را مرده شوي هم اگر ببرد، سه سوت پس مي آورد!

________________________________________

Mittwoch, April 05, 2006

يادنامه گاليور!!!

 
 



دوستان




sooski
گلچين وبلاگهاي ايراني
خبرچين؛ خبرگزاری وبلاگ‌شهر هزار و یکشب

Persian Websites Directory ليست وبلاگهای به روز شده Listed on 
BlogShares
 View My Public Stats on MyBlogLog.com



 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.
 


Google
hits. online