طبيعتاً روي سخنم با همه نيست، اما اگر به خود گرفتيد حتماً جزو مخاطبينم هستيد!!
مسئله پرسشنامه خانم راد که پيش آمد، با خودم گفتم که علاوه بر نياز ايشان به کمک، کاريست بسيار جديد و بزرگ که مي تواند قدم اولیه و مفيدي باشد... فکر کردم بيشتر از 10 دقيقه وقت کسي را نمي گيرد و بسيار آسان تر از نوشتن شرح افتخارات و کمي سختتر از امضا کردن پاي پتيشن ها و فراخوانها است... فکر کردم جماعت فمنيستها و يا انساندوستها حتماً براي کاري به اين آساني سريعاً پيش قدم مي شوند و زير دست و بال همنوعشان را مي گيرند...
همانطور که قبلاً هم توضيح دادم، من هم ايشان را نمي شناسم و يا آدم خوبي هم نيستم که بخواهم کار خودم را برجسته کنم، اما اين مسئله توانست برايم يک تجربه خيلي جديد و تلخي باشد که بد نيست شما هم سهيم باشيد...
روي سخنم با دوستاني نيست که بسيار فعال و آگاهانه و با اعتقاد قلبي، بسياري از امور را دنبال مي کنند، روي سخنم با آن دسته از دوستانيست که اگر پاي پتيشن و يا اعتراضي را امضاء مي کنند، تنها براي نمايش نامشان است... روي سخنم با آن دسته از دوستانيست که براي اعتراض با مجازات اعدام، تومارها امضاء مي کنند اما براي ترور شخصيت يک کودک از هيچ کاري روگردان نيستند. ( بجز آناني که ناخواسته وارد بازي شدند و بعد هم عذرخواهي کردند) و روي سخنم با آن دسته از کسانيست که افتخارشان خانم ميلياردريست که با خرج خود (يا حق ديگران)به فضا رفته اما براي انساني که در نيمه راه تحصيل علم است و حتي کامپيوتر شخصي در منزل ندارد و مجبور است تا پاسي از شب در دانشگاه بماند که تحقيقش را کامل کند، پشيزي ارزش قائل نيستند ... شايد بهتر بود در اين پرسشنامه بعضي از اين مسائل هم مطرح مي شد تا انگيزه بيشتري براي پر کردن آن مي داد و يا عنوان مي شد که نام وبلاگتان هم به پيوست در کتابي چاپ خواهد شد... اينگونه حتماً بعد از گذشت اين همه وقت، بجاي 38 عدد پرسشنامه، 2000 پرسشنامه پر مي شد. در وبلاگ
نازلي هم چند روز پيش من دقيقاً نوع ديگري از اين رفتار را ديدم؛ سئوالي که درباره مهاجرين عزيز افغان به ايران شده بود، بي جواب ماند، اما شخصيت صاحب وبلاگ که تنها و تنها به خودش مربوط است، در امان نماند.
اگر شما هم کمي فکر کنيد، متوجه جمع اضداد مي شويد... اينها بود که مرا آزرد. ارزش گذاريهايمان، اولويت بنديهايمان، نژادپرستيمان، حسادتهايمان، خود بزرگ بينيمان وافتخار به فرهنگ 2500 ساله اي که بويي از آن نبرده ايم... براستي چرا بايد براي پاره پاره کردن يکديگر پيش قدم باشيم و براي ساختن و پيشرفت يکديگر، سد و مانعي بزرگ؟؟؟ براستي چه چيزي داريم که آنقدر به آن مي باليم؟؟؟ شايد تنها چيزي که بشود به آن باليد زبان درازمان باشد که در سخن سرايي و سفسطه و توهين کردن بي همتاست.
.
در آينده قسمتهايي از ايميل هاي خانم راد را خواهم نوشت تا شايد در نگرشمان تغييراتي پديد آيد...
آدرس پرسشنامه را هم براي آن دسته از عزيزاني که هنوز از آن بي خبرند و مايل به پر کردن و همکاري هستند را دوباره تکرار مي کنم:
.
.
از تمامي دوستاني که به هر نحو همکاري کردند، صميمانه سپاسگذارم.