هميشه تو زندگيم آرزو داشتم که دو ساعت هم که شده، پسر بشم و برم تو جمعشون ببينم چه خبره؟! اما نشد که بشه... اما تو اين ديار غربت مي توني به بعضي از آرزوهاي دست نيافتني، دست پيدا کني.
اصولا اطراف محل زندگي ما ايراني کمه. ديشب وقتي داشتم از تمرين تئاتر برمي گشتم، که خودش مسافرتيه، تو قطار براي خودم يک جاي حسابي پيدا کردم و ولو شدم. يک کم که دقيق تر شدم ديدم از پشت سر صداي آشنا مياد و من همه حرفهاشون رو مي فهمم... يک لحظه فکر کردم که آره ديگه آلمانيم پرفکت شده اما ديدم نه بابا همون فارسي خودمونه.
با هزار ترفند و کلک بالاخره ديدمشون... دو تا پسر حدود 28-29 ساله با ظاهري آراسته شروع کرده بودند به ناليدن از زندگي و وضع کارشون. اما چشمتون روز بد نبينه همين وضعيت زندگي رو به هزار جا حواله دادن! هر چي به ساعت نگاه کردم، ديدم از ساعت فرهنگي هم نگذشته! کاش يک دوربين مخفي بود و از قيافه من عکس مي گرفت. از يک طرف خنده ام گرفته بود و از طرف ديگه از خجالت خيس عرق شده بودم و به خودم و آرزوهام لعنت مي فرستادم، گهگداري هم دلم براي زنها سوخت که هم محلي براي حواله ندارن و تازه از اطراف و اکنافشون هم کلي فحش درمياد.
از بس که اين قطارها تأخير داره، من هميشه يک ايستگاه قبل به مهربان همسر زنگ مي زنم که بياد دنبالم. با خودم گفتم اگه بميرم زنگ نمي زنم که بفهمن منهم ايراني هستم... با اين لهجه ضايع هم که نمي تونم آلماني حرف بزنم. يک اس ام اس زدم و تلفن رو هم خاموش کردم . خلاصه تا ايستگاه قطار آنچه را که نبايد بشنوم، شنيدم... معني چند تا از اصطلاحاتشون رو اصلا نمي فهميدم ( بقيه اش رو هم همتون بلد هستيد) شيطونه مي گفت يکهو برگردم و ازشون بپرسم: " اين که الآن گفتي يعني چه؟" حالا هي با خودم مي گم که بخدا همه مشکل دارن ولي اينقدر به جاهاي مختلف حواله اش نمي دن. استغفرالله !
خلاصه که از خير 1 دقيقه پسر شدن هم گذشتم ...
.
.
.
بحث فرهنگي:
.
اين گوگل ديگه داره خودش رو خيلي لوس مي کنه ها، براي عيد" تت " و شونصد ميليون عيد من درآوردي لوگو داره... براي نوروز ما ادا در مياره. بهرحال امسال هم يک هشدار بهش بديم بد نيست. پس رو عکس لطفا کليک کنيد.
.