سرزمين من
سرزمين گُل هاو بلبل ها
گُل هاي پژمرده
بلبل هاي خاموش
فريدون فرخزاد را من هميشه برايش ارزش و احترام قائل بوده و هستم.
هميشه از وقتي که خيلي کوچيک بودم، صداي سه چهارتا از خواننده ها رو خيلي دوست داشتم و مي رفتم مي چسبيدم به تلويزيون که همه صداشون بره تو گوشم، مبادا چيزي از آهنگ جا بمونه؛ فرخزاد، رامش، فريدون فروغي و نوش آفرين. صداشون برام خيلي خاص بود. حالا از جريان عاشقيتم به شهرام شب پره در بچگي چيزي نمي گم!
بعدها که بزرگتر شدم، فرخزاد رو بهتر شناختم و مخصوصا اينکه تو خونه ما همه ازش بخوشي ياد مي کردن و پدرم راجع به فريدون و فروغ فرخزاد و افکار انسانيشون برام زياد گفته بود. خواهرانم هم نقش بسزايي در اين مورد داشتند. خودم هم تا مي تونستم راجع بهش مطلب خوندم... شعرهاش رو خوندم ...
هرروز که مي گذره خاندان فرخزاد بيشتر برام عزيز مي شن و اين روزها مصادف با سيزدهمين سال قتل دلخراش اين انسان آزاده است. دلم مي گيره وقتي فکر مي کنم که تنها بخاطر آزاد انديشي چنين انسانهايي رو به مسلخ مي برند.
.
.
. يادش گرامي و روحش شاد.
.
.
.
اينهم يکي ديگه از اشعار فريدون فرخزاد بنام جهان:
.
جهان
گنجشکي ست
که
بدون مقاومت
به مسلخ ش مي کشند
با لباسي
از حروف شاداب و ساده لوحانه
به تن
آن کس که اسيرش گيرد
خراميدن ش را
به بند سياهي کشيده است
اما آن لحظه نيز فرا مي رسد
که کسالت
رنگ هايش را
باز شمارد.
.
.
لينکهاي مربوط :
.
.
.
.
.
.