
تولد
کوزه نازنينم منو برد به دوران ناب کودکي... وقتي که با هم همسايه بوديم و اين دو تا خواهر ناز با اون موهاي مشکي صاف و با دو چشمهاي درشتشون ميومدن خونه ما و کلي بلبل زبوني مي کردن. من و خواهرهام عاشقونه دوسشون داشتيم.
کعبه و
پانته آ براي ما نمونه دو بچه با تربيتي در سطح عالي بودن... روزي که داشتن از پيش ما مي رفتن رو هرگز فراموش نمي کنم، چه روز بدي بود و بعد از اون ديگه ازشون بي خبر بودم...
خدا پدر اورکات رو بيامرزه... يک روز آلبوم عکسهاي بچگيم رو گذاشته بودم جلوم و دنبال تمام دوستهاي اون دوران مي گشتم، وقتي پروفايل کعبه رو تو اورکات ديدم نزديک بود از خوشحالي غش کنم و بهتر از اون اين بود که ديدم براي خودش خانومي شده و ميشه حسابي بهش افتخار کرد. وقتي به مامان و خواهرهام خبر دادم اونها هم کلي ذوق کردن. طفلي بابام که خيلي دوسشون داشت، ديگه نبود تا اين خبر خوش رو بهش بدم.
يادش بخير، دوران کودکي چه عالمي داشت، بدون دغدغه و فارغ از هر جنجال و ناراحتي . اون زمونها اينقدر ذهنها آشفته و بهم ريخته نبود، پدرها و مادرهامون آرامش بيشتري داشتند، نيم بيشتر جامعه زير خط فقر زندگي نمي کردند. اون وقتها زندگي، بيشتر شبيه زندگي بود...
.
.
.
........ کعبه جونم تولدت هزار بار مبارک عزيزم.
.
نکته : اين haloscan نمي دونم چش شده؟؟؟ يا کار نمي کنه يا بعضي از کامنتها رو خودبخود پاک مي کنه!!! پست جديد رو که فرستادم کامنتهاي آخر پست قبل رو پاک کرد!!!