::: شهر قصه :::  

 

 
 
 
 




Iranian Cancer Society Join Donate Help Guide Contact







 
 


 




 
 

Freitag, Juli 01, 2005

کوري

 
چند روزيست بي وقفه که اين قسمت از کتاب " کوري" نوشته ژوزه ساراماگو (ترجمه اسدالله امرايي) در ذهنم رژه مي رود:
...
دختري که عينک تيره داشت گفت:" ترس آدم را کور مي کند، حرف از اين راست تر نشنيده ام، ما همان لحظه اي که کور شديم، کور بوديم، ترس ما را کور کرده و همين ترس ما را کور نگه مي دارد."
دکتر پرسيد:" اين که حرف مي زند، کيست؟؟
صدايي جواب داد:" يک کور، اينجا که غير از کور کسي نيست."
پيرمرد با چشم بند سياه پرسيد:" چند تا کور لازم است تا کوري همگاني تکميل شود؟"
هيچکس نمي توانست جواب درستي بدهد. دختر با عينک تيره از او خواست که راديو روشن کند، شايد اخبار پخش کنند. اخبار را بعداً مي گويند، کمي موسيقي گوش دادند.
.
در همين لحظه چند تا کور دم در بخش آمدند و يکي از آنها گفت:" حيف شد کاش يک گيتار مي آورديم."
اخبار چندان اميدوار کننده نبود، بازار شايعات داغ بود و از تشکيل دولت وحدت و نجات ملي سخن مي گفتند که اقدامي لازم است.

________________________________________

 

 
 



دوستان




sooski
گلچين وبلاگهاي ايراني
خبرچين؛ خبرگزاری وبلاگ‌شهر هزار و یکشب

Persian Websites Directory ليست وبلاگهای به روز شده Listed on 
BlogShares
 View My Public Stats on MyBlogLog.com



 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.
 


Google
hits. online