اين روزها بشدت مشغول مرور اين زبان آلماني هستم که هرچي بهش بد و بيراه بگم کم گفتم. آخه اينهم شد زبان؟؟!! نمي دونم چرا ياد نمي گيرم!! البته کنتاکت زيادي ندارم ولي همه مي گن بيشتر از اونچه که يک نفر با شرايط تو مي تونه حرف بزنه، حرف مي زني ولي من خودم اصلا راضي نيستم و تصميم گرفتم روي اين زبان زمخت رو کم کنم؛ براي همين زياد وقت نمي کنم مطلب بنويسم، با اينکه کلي مطلب براي نوشتن دارم. نمي خوام سرسري چيزي بنويسم و بايد روشون کار کنم.
راستي کي ميگه
اورکات بده؟؟ من که خيلي راضيم...اگه بدونيد چند تا از دوستهاي قديميم رو پيدا کردم که ديگه هرگز باورم نمي شد ببينمشون. جالب تر اينه که يک سري وبلاگ رو بخوني ، بعد بفهمي وبلاگ دوستهاي کودکيته!!! خيلي جالبه ...مگه نه؟ مثلا وبلاگ
سايه يا وبلاگ
کوزه خانوم و ... يا اينکه يک نفر رو که از طريق وبلاگ مي شناسي ونوشته هاش برات اهميت داره، ببيني تو ليست يک دوست صميمي و در ليست يک دوست قديمي هستش، مثل
ترسا. اورکات خيلي دنيا رو کوچک کرده و جالب ترين کاري که از نظر من مي کنه اينه که ربط انسانها رو از طريق دوستانت با خودت بهت نشون مي ده .
و اما يک ويژگي مهم اورکات براي من اين بود که با انسانهايي آشنا شدم که شايد تو خواب هم نمي ديدم و اونقدر مهربون و صميمي بودند که تنها آرزوم اينه که زودتر برم ايران و از نزديک ببينمشون و باهاشون يک گپ حسابي بزنم...دوستاني مثل شاپرک، ياشار، آيدين، آلما و ...
بهرحال بنظر من از هر وسيله و محصولي خوب استفاده کنيم، نتيجه مثبت خواهيم گرفت. مثل ساعت که براي وقت شناسي و تنظيم زمان استفاده بشه يا براي تنظيم بمب ساعتي!!