سلام ،
راستش چند وقتي ميشد که اعتصاب کرده بودم . يعني به هیچ عنوان اخبار گوش نمي کردم . فقط به چيزهايي که از اين ور و اون ور ميشنوم بسنده مي کردم . از بس همه جا جنگ و خونريزي و بکش بکش هستش ؛ بي عدالتي ، ستمگري و ظلم دنیا رو گرفته . نميدونم آدما يادشون ميره که اول و آخر فقط دو متر زمين ميخوان .
از خودم بدم مياد وقتي مي بينم دستم از همه جا کوتاهه و هیچ کاري نمي تونم انجام بدم.
ولی مثل اينکه نمي شه بايد اخبار رو شنيد . وقتي به ياد افسانه نوروزي ، کبري رحمانپور و هزاران زن مثل آنها ميفتم ، قلبم پاره ميشه . وقتي به یاد تمام جوانهايي که در جنگ دولتها بي گناه به خاک و خون کشيده ميشن دلم ميخواد فرياد بزنم .
حالا که چي ؟ تو کشور منو بگيري و من کشور تورو ... خوب چی شد ؟ تو جوون منو بکشي و من جوون تورو ... تو عروسهاي منو بيوه کني و من عروسهاي تورو .. آخرش هردومون دو متر جا لازم داريم .
حالا که چی ؟ براي حفظ قدرت مردمت رو بکشي و يا با زور صداشون رو تو نطفه خفه کنی ... آخرش دو متر جا لازم داریم.
کاشکي تا هستيم بجاي اينکه سرنيزه هامون رو به طرف هم نشونه بريم ، به پاي هم گل بريزيم . دوست بداريم و عاشق باشيم . دست همو بگيريم و با هم به پيش بريم و اين امکان پذير نيست جز اينکه هر کسي از خودش شروع کنه .
بياين امروز روز تولد همه ما باشه ، بهم لبخند بزنيم و آماده براي فشردن دستهاي يکديگر در راستاي عشق و زيبايي .
تا روز دیگر و نوشته ای جدید خداحافظ
غزل