7-گروهي که سالها بلاتکليف و سرگردان و با وضعي نه چندان خوب، در انتظار جواب پناهندگي خود هستند.
توضيح لازم اينکه مشکلات پناهندگي در اينجا تنها براي ايرانيان نيست و اصولا گريبانگير همه پناهندگان هست.
اونقدر افکارم بهم ريخته و درهمه که فکر نکنم بتونم يک متن تقريبا قابل قبول بنويسم؛ شما به بزرگي خودتون ببخشيد.
بعد از اين همه وبلاگ خوني، مخصوصا کساني که در آلمان زندگي مي کنند، تا حالا نديدم کسي راجع به وضعيت پناهنده ها و يا بيکارها حرف بزنه... خدا رو شکر، لابد همه دوستان وضع و زندگي خوب و جيب کمي تا قسمتي پرپول دارند و يا شايد هم بعضي ها روشون نمي شه راجع به اين مسائل صحبت کنن؛ آخه ايراني و اين جور مشکلات!!؟؟ از الآن بگم نظرم به هيچ شخص خاصي نيست و کلا فکر مي کنم بايد خيلي از مسائل رو بي پرده عنوان کرد تا ايرانيهاي ساکن ايران فکر نکنند اينجا چه خبره و شال و کلاه کنند و همه پلهاي پشت سرشون رو خراب کنند و بعد بيان در اين غربت يا خودکشي کنند و يا معتاد بشن و يا هزار تا چيز ديگه.
از نظر من ايرانيهاي مقيم آلمان جند دسته هستند:
1- گروهي که از قديم براي تحصيل و زندگي به اينجا اومدن و موندن و تشکيل زندگي دادن و خوب و بد روزگارشون رو مي گذرونند.
2- گروهي که بعد از انقلاب اسلامي مجبور به مهاجرت شدن و بالاخره آلمان رو بعنوان محل زندگي انتخاب کردند و اينجا پناهنده شدند و بعضي از اونها ادامه تحصيل دادن و حالا يک کار تقريبا نرمال با يک درآمد مکفي دارند (البته بيشتر اين قشر خانومها هستند) و بقيه هم که اکثريت قريب به يقين راننده تاکسي شدن و خدا رو شکر، بزنم به تخته وضعشون هم خوبه.
3- گروه دانشجوها که اونها هم بعضي هاشون براي اين که به ايران بر نگرنند، هر کاري مي کنند از جمله تحصيل 2-3 تا رشته درسي و ...
4- گروهي هم که بعنوان بهتر شدن زندگي براي پناهندگي مي آيند... اما اي دل غافل... البته مگر اين که شانس بيارن و زود جواب پناهندگيشون رو بدن و خيلي زرنگ باشن و خودشون رو تو جامعه جا کنند.
5-يک گروه هم امثال بنده که عاشق يک نفر از افراد يکي از گروه هاي بالا مي شه و جلاي وطن مي کنه و تشريف مياره اينجا.( اين نوع آمدن با عروس پستي زمين تا آسمون فرق داره)
6- عروس و داماد پستي که تقريبا اکثرشون وقتي ميان يک شوک بزرگ نصيبشون مي شه و باقي ماجرا...
.
ديگه گروه خاصي يادم نمي ياد... از گروههاي محترمي که احيانا جا افتاده اند، پوزش طلبيده مي شود.
.
اين رو هم بگم که پرفسور سميعي هم که باشي، بازهم خارجي هستي و کله سياه... البته اگه از فردا بهمون نگن که کله ات بوي اورانيوم مي ده!!
تقريبا تا چند سال پيش، وضع پناهنده ها که جواب مثبت گرفته بودند و پاس پناهندگي داشتن، اينجوري که شنيدم و ديدم خيلي بد نبوده. کرايه خونه و حقوق تقريبا متوسطي بهشون پرداخت مي شده و خيلي از اونها هم با انجام کار سياه ( کار بدون ماليات و يواشکي) يک پول اضافه بر سازمان هم در مياوردند. اما الآن که بيکاري زياد شده و وضع سياسي اقتصادي هم تغيير کرده ، اوضاع پناهنده ها هم حسابي بهم ريخته. از پارسال تا حالا شروع کردن به احضار کردن آنها و اينکه بايد کار کنند و خوشون براي اونها کار پيدا مي کنند، ساعتي يک يورو ... به همان ميزان هم از حقوقشان کم شده تا آنها با کار کردن اين کسري را جبران کنند. حتي خودم افراد بالاي 60 سال رو هم مي شناسم که با اينکه مريض هستند، براشون نامه اومده که بايد کار کنيد. خلاصه وضعي شده که نگو و نپرس.
.
همه اينها رو گفتم که راجع به گوشه اي از تجربيات خودم که دولت آلمان برايم تره هم خرد نمي کند و قسمتي از وضعيت کار در اينجا صحبت کنم، ولي مطلب طولاني شد.بنابر اين فعلا اين سريال ادامه دارد...
.
---------------------------------
.
خبر خوب:
.
ببخشيد که بايد اول سال نو ميلادي خبر بد بدم... شرمنده.
.
.