::: شهر قصه :::  

 

 
 
 
 




Iranian Cancer Society Join Donate Help Guide Contact







 
 


   
 

Samstag, Juli 10, 2004

انواع نامه بجز سفرنامه

 
بالاخره يک وقتي پيدا شد که ما بتونيم دو تا خط بنويسيم و اعلام موجوديتي بنماييم. خلاصه اينکه مريم بانو روز دوشنبه هفته پيش با دبدبه و کبکبه ( نمي دونم چه جوري نوشته مي شه؟)وارد شد، ولي هنوز از لوگو خبري نيست!!! مي بينيد تورو خدا؟ ما رو باش که چقدر به دلمون صابون زديم. به هر حال اين يک هفته جاي شما خالي به گردش شهر خودمون و شهرهاي اطراف و يک کم هم از هلند گذشت. بيچاره من درست از روزي که مريم بانو به سرزمين ژرمنها قدم گذاشته، يک سرمايي خوردم که نگو؛ ولي در عوضش بردمش گردش علمي تو مطب دکتر خنگهاي آلماني.
فعلااين خلاصه ها رو داشته باشيد تا بعد:

قفل و کليد نامه!!!
پانته آ جونم ، قربونت برم، ديدي چي شد؟ شب سوم ساعت 11 شب گفتيم بريم فيلم Sliding Doors رو بگيريم ببينيم، رفتيم ويدئو کلوپ و داشتيم دنبال فيلم مي گشتيم که فهميديم هيچکدوم کيف پول نياورديم، مهربان همسر رفت که از خونه کيفش رو بياره، که يکهو متوجه شديم دير کرده که ناگهان مثل موش آب کشيده و با قيافه غم انگيزناک وارد شد. اومدم بپرسم چي شده که ديدم خواهرزاده اش هم پشت سرش. تنها چيزي که به فکرم رسيد اين بود که اونهم اومده فيلم بگيره؛ تا اينکه فهميديم مهربان همسر کيفش رو آورده ولي کليد رو تو خونه جا گذاشته. دردسرتون ندم( حالا تعريف نمي کنم که ماشين رو هم دقيقا زير تابلوي پارک ممنوع گذاشته بود)، پانته آ مي دونه که اگه اون موقع شب کليد ساز خبر کني دو سه برابر قيمت مي گيرن، بهر حال هر جا زنگ زديم زير 200 یورو پيدا نشد که نشد. خلاصه عين لشگر شکست خورده،ساعت 12:30شب عازم خونه خواهر مهربان همسر شديم. کلي بهمون خنديدند و شديم سوژه. بين خودمون بمونه ها من و مهربان همسر يد طويلي در کليد جا گذاشتن داريم. القصه درست مثل اليور تويست يکي يک لباس خواب و مسواک بهمون دادند و خوابوندنمون تا صبح که کليد ساز اومد و در عرض 1 ثانيه در رو باز کرد.

غذاي ناشناخته خوردن نامه!!!
از بس هوا اينجا مزخرفه و آدم تکليفش روشن نيست و من همچنان مريضم، يک شنبه خونه نشين بوديم تا عصري که تصميم گرفتيم بريم دوسلدورف کنار رود راين. جاي شما خالي تو اون هواي تقريبا سرد، با سرفه هاي شديد و حمل 200 کيلو دستمال دماغ قدم زدن خيلي مي چسبه! مريم بنده خدا هم که به قول خودش از جهان سوم اومده اينجا براش مثل قطب شمال مي مونه. خلاصه قسمت قديمي شهر رو گشتيم و در يکي از کوچه ها يک آقايي در کنار خيابان براي خودشون آتليه نقاشي درست کرده بود و داشت نقاشي مي کرد، مريم هم هوس کرد که با اون آقا در کنار نقاشيهاش عکس بگيره. ازشون اجازه گرفتيم و مريم رفت کنار آقا ايستاد که عکس بگيره. آقاي نقاش هم به آلماني از مريم پرسيد که اسم شما چيه؟ مريم در حالي که تلاش مي کرد که به آلماني جواب بده، آقا نقاشه به فارسي گفت: من هم ناصر هستم. بازهم تعريف نميکنم تمام حرفهاي ما رو که به فارسي راجع به اين که چه جوري باهاش عکس بندازيم شنيده بود!!! کلي هم بهمون تقويم و کارت يادگاري از کارهاي خودش داد تا حسابي شرمنده بشيم. ( بابا يکي به من ياد بده چه طوري عکس توي وبلاگم بذارم؟)
اين گذشت تا مريم گفت حالا که من اومدم دوسلدورف بايد آبجو بخورم وگرنه خيلي بد ميشه. مهربان همسر هم گفت بريم يک باري که خودش آبجو درست مي کنه، به اسم uerige که خيلي مشهوره. خوب طبيعيه که با يک بغل گشنگي تصميم شام خوردن هم تصويب بشه. هي ما اين ليست غذاها رو نگاه کرديم هيچ چيز آشنايي نديديم. مهربان همسر و مريم بانو از خوردن غذاي جديد ابايي نداشتند!!! ولي من نه، حاضرم بميرم و غذايي که نمي شناسم نخورم. سه مدل غذا سفارش داده شد که من فکر مي کردم غذاي من سوسيس هستش!!! مريم هم هي داشت از اين که اين آلماني ها چه طوري گوشت خام چرخ کرده رو مي خورن ابراز اشمئزاز و انزجار مي کرد... غذاها رسيدند و يک بشقاب نون گذاشتند جلوي من که من هرچي گشتم سوسيس رو پيدا نکردم، حتي تو مسير اومدن گارسن رو نگاه کردم خبري از سوسيس نبود که نبود، فقط به اندازه يک 25 توماني پنير بز آب شده زير نون بود!!! غذاي مهربان همسر هم که يک کاسه کوچولو سالاد سيب زميني خودمون بود از نوع بدمزه اش؛ و اما غذاي مريم بانو: يک بشقاب حاوي انواع گوشت چرخ کرده و جگر خام و از اين کالباسها که توي رزين! درست کردن. من بعد از خوردن يک لقمه از اون پنير بز بدبو، با سرعت سير نور غذام رو با مهربان همسر عوض کردم، ولي تا فرداش بوي بز مي دادم!! جرات سفارش دادن غذاي جديد رو هم نداشتيم. تکليف من معلوم بود. اما قيافه مهربان همسر و مريم بانو ديدني بود در حالي که شعار مي دادند که بايد غذاهاي جديد رو امتحان کرد و اين شد که همه ما تا فرداش بوي بز مي داديم و عطر بي زبون من هم هيچ تاثيري بر آن نداشت.

تا روز ديگر و ؟؟؟ نامه اي جديد خداحافظ.

________________________________________

 

 
 



دوستان




sooski
گلچين وبلاگهاي ايراني
خبرچين؛ خبرگزاری وبلاگ‌شهر هزار و یکشب

Persian Websites Directory ليست وبلاگهای به روز شده Listed on 
BlogShares
 View My Public Stats on MyBlogLog.com



 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.
 


Google
hits. online